انقلاب مردانه و عقب ماندگی ذهن:

شاید بی ربط نباشد اگر آغاز کنم با یک ادعا که انقلاب مشروطه، به خصوص در رابطه با دست آوردهایش،  یکی از« مردانه» ترین انقلاب های روزگار ماست.  منظورم از انقلاب مردانه هم این است که نه فقط وجود زنان را به رسمیت نمی شناسد و برای ایشان حق وحقوقی در نظر نمی گیرد بلکه، حتی، به یک معنا، با یک کیسه کردن شان با دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر، به زنان بی حرمتی هم می کند. به عنوان نمونه در قانون انجمن های ایالتی و ولایتی 5 گروه بودند که حق انتخاب نداشتند.  اشخاصی که بواسطه جنحه یا جنایتی مجازات قانونی دیده اند. اشخاصی که معروف به فساد عقیده و به ارتکاب قتل یا سرقت باشند. اشخاص ورشکسته به تقصیر « رابعا، طایفه نسوان»و بالاخره، اشخاص خارج از رشد.

و اما وقتی می رسیم به هزینه های این انقلاب، داستان اندکی تفاوت می کند. ازکوشش « چندین هزار زن ایرانی» برای پیوستن به بست نشینان سفارت انگلیس درتهران با خبر می شویم که « گرانت داف کاردار و جانشین و زیر مختار جلوگیری کرده است»[1]  و بعد که کار اندکی « بیخ» پیدا می کند،  از پیداشدن « اجساد شیرزنان مسلح در میدان های جنگ امیرخیز و خیابانی» میان شهدای حریت با خبر می شویم. تازه خبر داریم که « به موجب استخبارات صحیحه و اطلاعات موثقه که دردست داریم هستند زنان شیرافکن در یک نقطه مهمه شهر که بگاه جنگ با تغییر قیافت به یک مهارت خصوصی که در کار تیراندازی دارند سینه دشمن را می شکافند و آتش به فرق نامردانه سپاه یزد می بارند»[2]  و بعد، بیانیه زنان را داریم به عین الدوله که به فرمان محمدعلی شاه به تبریز لشگر کشیده و شهر را در محاصره گرفته بود و امیدوار که شاید ملت از مشروطه دست بردارند ولی دربیانیه زنان می خوانیم« از برگ درختان و گیاه می خوریم با میوه سد جوع می نمائیم و حتی گوشت گربه و سایر حیوانات می خوریم بالاخره در خون خود می غلطیم وتابع هوای نفس محمدعلی میرزا نمی شویم. ولی شما بد نام می گردید» ( همان)

ظاهرا زنان تبریز دست به بیانیه نویسی شان روان است. اسپرینگ رایس به ادوارد گری گزارش می کند که « زنان تبریز به مردان اینجا [ شیراز] مکتوبانی فرستاده و ایشان را سرزنش و ملامت نموده اند که پس از رسیدن این گونه مکتوبات حساسیت اهالی چنان بجوش آمده که از این به بعد بهیچ وجه نمی توانم از ایشان جلوگیری نمود»[3]

وبعد « مقاله یکی از مخدرات وطن پرست» را داریم در صوراسرافیل که نگران مشروطه است و نکته سنجی های دقیقی دارد و افسوس می خورد که « چرا مرد نیستم تا ( گویم آن چیزها که می دانم. بکنم آنچه را که می خواهم) و تا آخرین قطره خون خود رادرراه وطن بریزم.....آه که نمی دانم مردها از چه می ترسند و از چه می هراسند..)[4]  

مشروطه سرانجام به ثمر می رسد. حتی استبداد صغیر محمدعلی شاهی را  هم پشت سر می گذارد و بعد می رسد به مجلس دوم. این هم گرته ای از مذاکرات مجلس در اوت 1911 که به زنان مربوط می شود.

« اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقا محرومند. اول نسوان....» وکیل همدان به اعتراض بر می آید که « با کدام دلایل منطقی می توانیم آن ها را محروم بکنیم.» ذکا ء المللک – وکیل تهران- اندکی لفاظی می کند ولی می گوید « این که ما سلب این حق را از آن ها کرده ایم محتاج به دلیل و برهان نیست که توضیح بدهم. هروقت که ممکن بود زن ها بیایند شرکت در انتخابات بکنند و رای بدهند فورا تصدیق خواهیم کرد» و سرانجام مدرس تیر خلاص را می زند« و اما جواب ما باید بدهیم از روی برهان. نزاکت و غیر نزاکت رفاقت است. از روی برهان باید صحبت کرد و برهان این است که امروز ما هرچه تامل می کنیم می بینیم خداوند قابلیت در این ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آن ها از آن نمره اند که عقول آن ها استعداد ندارد. گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیمومتند. الرجال قوامون علی النساء، در تحت قیمومیت رجال هستند مذهب رسمی ما اسلام است. آن ها در تحت قیمومیتند ابدا حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن ها را بکنند که خداوند هم در قرآن می فرماید درتحت قیمومیت اند و حق انتخاب نخواهند داشت. هم دینی و هم دنیوی. این مسئله بود که اجمالا عرض شد....»[5]

آیا بهتر از این می توان عقب ماندگی عقیده و ذهن را بیان کرد؟

 


[1] نهضت مشروطه ایران- بر پایه اسنادوزارت امور خارجه- دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی-تهران 1370، ص154

[2]  روزنامه انجمن شماره 41 سال سوم 17 صفر1327 ص 971

 کتاب آبی جلد اول ص 38[3]

[4]  صوراسرافیل، شماره 7/8 21 جمادی الاخر 1325، ص 5

 به نقل از آرش، شماره 95-96 ، ژوئن 2006، ص 35[5]

مدیریت سرقت:

چطور بنگاههای بی نام و نشان یا کاغذی ایجاد کنیم؟

ممکن است ابتدا به ساکن برای شما این پرسش پیش بیاید که این نوع بنگاههارا اصلا برای چه منظوری ایجاد کنیم.  درپاسخ باید بگویم که ایجاد این نوع بنگاهها استفاده های فراوانی دارد. به عنوان مثال می توانید برای فرارمالیاتی از آن استفاده کنید و یا اگر دست تان کج است و از اموال عمومی می دزدید به راحتی می توانید اموال به سرقت رفته را به این بنگاهها منتقل کنید و بعد به عنوان یک ماموریت از کشور خود خارج شده بعد با آن چه که در بانکها- که آن ها هم خیلی مایل اند به کسانی چون شما که پول دارید کمک کنید و اغلب هم- چون موسسات «خیری» هستند- اصلا هم از شما نمی پرسند که این پولها را از کجا آورده اید. باری این کار را می توان  در چند قدم انجام داد.

 

ادامه نوشته

رئیس جمهور آنتیک

رئیس جمهور آنتیک

می گم آ هرکار دارین می کنین ول کنین و برین اینجا[1] و بخش هائی از  یکی ازنطق های قدیمی آقای رئیس جمهور مهرورز رو بخونین. من که نخورده مست شدم و دارم تلوتلو می خورم. دروغ چرا! من اصلا خبر نداشتم که « ملت ايران به تنهايي بر همه قدرت‌ها غلبه كرده است»، بعد چشمم افتاد به این خبر: «گرانی مسکن و درد بی درمان تهران!»[2] کوفت وزهرمار تا رئیس جمهور محبوب یه چیزی گف که ماراخوشحال کنه عوامل استکبار زدند توی ذوق ما. و بعد، واقعا خبر نداشتم که «جمهوري اسلامي ايران امروز به جايي رسيده است كه كسي جرات تهديد آن را ندارد و سوال ما اين است كه آيا در حال حاضر قدرت ايران بيشتر است يا مجموعه‌ قدرت‌هاي دنيا؟». البته که قدرت ایران بیشتر است! از خوشی و سرخوشی، اشک می ریختم مثل چی، ولی چشمم افتاد به این تیتر، «بيمارستانهاي دولتي،قدرت خرید دارو برای بیماران را ندارند»[3]  خوب ندارند که ندارند یعنی شما می گین حتی پول ندارند دوسیر گل گاوزبان بار بگذارند و بدهند بخورد بیماران مگر درصدر اسلام ما دارو داشتیم که حالا داشته باشیم! عجب حرفهای می زنن آ. و ازآن بدتر به این یکی، «فلاکت مردم در محله های فقیر نشین!!!»[4]  این یارو حتما برای سازمان سیا کار می کنه. تویه ایرون که از این خبرا نیست. همین دوسه سال پیش بود که اول رئیس جمهوری محبوب و بعد سردار رضائی وعده داده بودند که وقتی یارانه ها را هدفمند کردیم دیگه تو ایرون نه یک بیکار هست و نه یه بی خانه مون و حتی آموزش و بهداشت هم مجانی می شه! به تصدیق صندوق بین المللی پول و آقای غنی نژاد و خیلی های دیگه که برای هدفمند کردن یارانه غش و ریسه می رفتن همه این کارها هم شده، دیگه محله های فقیرنشین چه صیغه ای یه؟ درایران امروز که محله فقیرنشین نداریم! خدائیش اگر امروز درایران عزیز آدم « میلیونر» نباشه حتی یک دیزی بی گوشت هم گیرش نمی آد! این رئیس جمهور محبوب و سردار رضائی و آقای غنی نژاد و آقای پژویان اگر هیچ کاری نکرده باشند، باعث شدند که تعداد « میلیونرها» درایران زیاد شده! حقوقها تو ایرون رفته به عرش! خودتان انصاف دارین اگر تو مملکت پول نبود یارو می تونس به یک روایت 3.000.000.000.000 تومن و یه یک روایت دیگه 4.700.000.000.000 تومن بلند کنه و تق اقتصاد درنیاد! یا این استان فکسنی هرمزگان چیه که دریکی از بانکهاش همین چند روز پیش  217.000.000.000تومن ( همون صد میلیون یورو رو می گم) کش رفتن و هیچ مشکلی هم پیش نیومد! زمان شاه شهید اگه همه مملکت را حراج می کردین این قده پول گیرآدم نمی اومد حالا از بس پول فراوان شده هرچه که می خورن و بالا می کشن نه سیر می شن و نه تق اقتصاد درمی آد!

 وقتی خوندم که «ملت ايران ابرقدرت‌ها را پشت سر گذاشته و از آنها عبور كرده است».  به خودم گفتم آخ! جون! خوب عبور کرده حالا به کجا رسیده! دیدم رسیدیم به جائی که «بيماران قلبى در ايران جوان شده اند»[5] . عجب حرفهائی می زنن آ. خوب شما خیال داشتین بیماران قلبی پیر بشن . تقصیر خود این جوونهاست اگه صبح زود برای نماز بلند شن و ماه مبارک روضه بگیرن همه مشکلات حل می شه وقتی از این کارها نمی کنن عوض اش صبح زود پامی شن واسه فیس بوک و توئیتر و از این قرتی بازی ها خوب انتظار داشتین که بیماری قلبی نگیرن! اگرچه تا به همین جا به راه راست هدایت شده ام ولی نمی دانستم که به گفته آقای رئیس جمهور، «مستكبران با تبليغاتي گسترده و استفاده از عناصر زبون مي‌خواهند تا از انتشار موفقيت‌هاي هسته‌اي ايران جلوگيري كنند و نگذارند تا جهان بفهمد كه ملت ايران به تنهايي بر همه قدرت‌ها غلبه كرده است»، بعد باور کنین راست می گم،  دلم می خواست بروم و آن موهای نداشته رئیس کل بانک مرکزی را بکنم، وقتی دیدم می گوید، «رشد تورم نگران‌کننده شده»[6]  خوب شده که شده، تورم مهم تره یا اینائی که آقای رئیس جمهور می گن؟ و بعد واقعا دلم می خواست که پدر این « عناصرزبون» را دربیاورم که نمی ذارن موفقیت های هسته ای ایران جهانگیر بشه وفقط دروغ می گویند، مثل این یکی، «ورشکستی 140 شرکت نوشابه‌سازی به دلیل عوارض دولتی»[7] نوشابه نداشتیم به درک، مگر در صدراسلام پپسی کولا بود که حالا باشه! مگر شربت به لیموی خودمون چه عیبی داره که حالا باید پیسی کولای استکباری زهرمار کنیم! ولی، این یکی را دیگر چیکار کنیم؟ « بزرگترین شهرک صنایع غذائی با مشکل مواجه است»[8] ، صنایع غذائی دیگه چه صیغه ای یه که با مشکل هم مواجه شده باشه! تازه این خودش خیلی هم خوبه دست و بال دولت برای مبارزه با چاقی باز می شه و مردم هم می تونن نفس راحتی بکشن. چون خیلی ها تو ایرون اضافه وزن دارن و بهتره که صنایع غذائی گرفتار مشکل باشه که این مشکل هم حل بشه! غذا هم فدای سرما خیلی که بد بشه می ریم خدمت شبه امام و ایشان هم فتوا می دن و ماه رمضون رو تمدید می کنن [ مطابق قانون اساسی ایشون قدرت مطلقه دارن و می تونن هر غلطی که دلشون می خواد بکنن]. این کار هم برای اون دنیامون خوبه هم برای این دینامون.  ما اصلا خودمان همگی سرباز توایم امام... [ تورو جان مادرت، ساندیس رو رد کن]. همه اینها به جای خود، ولی با این توطئه استکبار دیگر چه بکنیم!  «گرانی بی‌سابقه مواد غذایی در ایران و ناتوانی دولت».[9]  یعنی شما می گین دولت بره نونوانی وا کنه که قیمت ها بیاد پائین . یعنی شما می گین سنگگی و تافتونی و کله پز و چلوکبابی و قصاب و سبزی فروش آدم نیستن که بتونن بکشن روی قیمت جنس هائی که می فروشن. پس از کجا نون بخورن! اگرهم هنوز تردید دارید که عوامل استکبار چه طوری دارند برنامه می ریزن تا ما قدر این رئیس جمهور آنتیک مون را ندونیم، سری به اینجا بزنید[10].

 

 

 

 


[1] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8612050747

[2] http://www.aftabnews.ir/vdceex8jhx8zf.html

[3] http://www.aftabnews.ir/vdce7o8jho8vw.html

[4] http://www.aftabnews.ir/vdchxmn23wnxz.html

[5] http://www.niksalehi.com/news/archives/027850.php

[6] http://www.tabnak.ir/pages/?cid=6916

[7] http://www.aftabnews.ir/vdcds50ytn0f5.html

[8] http://irannews24.ir/News/economic1/5-9880/

[9] http://www.dw.de/dw/article/0,,15923099,00.html

[10] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=13856

تاریخ فیسبوکی 2: قوچان در قرن نوزدهم

این روایت هم در« خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف ووحشت» (تهران 1346) آمده است. حاج سیاح دریک فاصله 18 ساله ازایران به دور بود و سرانجام در مرداد 1256 که 30 سال از سلطنت ناصرالدین شاه می گذشت وارد ایران شد و این بار درداخل ایران به سیاحت پرداخت و مشاهداتش را در این کتاب به راستی بی نظیر و به نسبت قطور- 633 صفحه ای- نوشت. تنها شهری که مشاهداتش با دیگر مناطق تفاوت داشت، قوچان بود.درقوچان به دیدن شخصی به نام شجاع الدوله رفت که زمانی حاکم شهر بود و اینک بقیه داستان:

«.... از وضع و حرکت من سئوالات کرد. جواب گفتم. پس از قوچان پرسید " چگونه می بینید؟" گفتم " بهترین جاهای ایران است که مردم از جان و مال خود ایمن هستند لکن اگر تربیت هم می شدندبسیار خوب می شد. تصدیق کرد. من ازایشان سئوال کردم که " چگونه است درایران که جای امن و راحت نیست اینجا مردم آسوده اند؟" گفت" اغلب فساد و ناامنی و شرور از طرف ملاها و خانه بست کردن ایشان و مداخلات ایشان است بتمام امور. مردم آدم می کشند، دزدی می کنند، هرفسق و فجور می نمایند آقایان همه نحو حمایت و توسط می کنند. حکام هم نمی توانند بکار صحیحی اقدام نمایند چون هزار قسم تهمت و تکفیر و بلاها بسرشان می آرند. اینجا هم همین طور بود من دیدم دیگر اندازه و حد یقف برای اینها نیست و تمام امور مختل شده، اختیارجان و آبرو و مال مردم درنوک قلم ایشان است و خیلی ارزان تلف می شود قضیه ای اتفاق افتاد که من دیگر نتوانستم اغماض نمایم. ایستادگی کردم تا نفوذ ایشان را بدرجه ای کم کرده خودم و مردم را آسوده ساختم. تفصیل این است که زنی باسم این که من سیده ام در اینجا دلاک نسوان شده و در حمام زنانه خدمت می کرده و بنام سیده اجرت مضاعف می گرفته. یک سال به این نحو گذشت روزی زنی نزد من آمده گفت" عرض خلوت محرمانه دارم" محرمانه پرسیدم " مطلب چیست؟" گفت، " این زن که می گوید سیده ام و دلاکی زنان می کند زن نیست، مرد است خودرا بشکل زن درآورده، من خودم دیدم در خلوت حمام بزنی نزدیکی کرد. مرا نگاه دارید اورابرای تحقیق بیاورید. درولایت اسلام با وجود سرکار چنین کاری سزا نیست". این حرف مرا حیران کرد. زیرا آن زن شوهر هم اختیارکرده بود! این چگونه می شود؟ بهرحال فرستادم آن زن را آوردند. باندرون فرستادم. شوهرش بملاها ملتجی شد که حکومت زن مرا جبرا نگاهداشته. آن زنیکه خبرداد حاضر بود گفت" همین دلاک، مرد است زن نیست و سید هم نیست. دزد اجامری است" از دلاک پرسیدم زیاد تحاشی کرد گفت " چگونه روا می دارید بمن علویه فرزند فاطمه چنین تهمت بگویند؟ من به دلاکی قناعت کرده ام که گدائی نکنم. شوهر دارم! فردا درمحشر جواب جده ام را چگونه می دهید؟ این زن مرا و شوهرم را متهم و رسوا کرده است" آن زن گفت " آقا به این زبان بازیها گوش ندهید تحقیق خیلی آسان است" بهرحال گفتم تفحص کنند. زیرجامه را طوری پوشیده بود که از بالای لباس معلوم نشد گفتم زیر جامه را درآوردند معلوم شد از مرد گذشته، نره خری بوده است! از این طرف ملاها مثل باران کاغذ توسط بارانیدند که " سیده علویه را چرا نگاه داشته ای" ما باید خوبان را بخاطر خدا و بدان را بخاطر پیغمبر احترام کنیم" جواب دادم بازدست نکشیدند. هی نوشتند" علویه را مرخص کنید برود سرکار دلاکیش" بهرراه خواستم حالی کنم بخرجشان نرفت لابد مانده گفتم زیرجامه علویه نره خر را کنده درمیدان و معبر عموم چوب بسته بمردم نمایاندند و در شهر گرداندند. اما این دفعه آخوندها افتادند بجان من. باز کاغذها آمد گفتم آورنده را توسری زدند. این شخص مردی بوده از اهل ترشیز که مو در رخسار نداشت و صدایش خشن نبود با این شوهر جعلی که از اهل مشهد بود ساخته خود را علویه کرده، دخل را باشریک می خوردند. درحمام هرشکار نرم و گرم به دست می آورده به شوهر هم طعمه می داده باری می خواستم ایشان را از قوچان بیرون کنم باز کاغذ بارانی شد. گوش ندادم هردو را روانه مشهد کرده به رکن الدوله [ حاکم خراسان] تفصیل را نوشتم بعد ازمدت کمی کاغذ ملاها را برای من فرستاد که نوشته بودند « شجاع الدوله بابی است سیده علویه را بی زیر جامه دربازار چوب زد» من هم مجلس کرده آخوندها را حاضر کرده گفتم " این چه لوطی بازی است که برای هوای دلتان هرکس اطاعت نکرد تکفیر می کنید؟ مرا بابی نوشته اید؟ باز هم آن مرد سید علویه است؟" انکار کردند گفتند " ما ننوشته ایم" خطشان را نشان دادم گفتم" حالا محبت در حق شما می کنم که چوب نمی زنم و مهار نمی کنم فورا از این شهر بروید و مردم را راحت کنید" گفتند" نمی رویم و در اصطبل بستی می شویم" گفتم " این هم فهم شما! در اسلام غیر حرم خدا بست نیست. هم من غلط می کنم طویله ام بست می شود هم شما غلط می کنید خانه تان را بست می کنید" پس حکما نویسندگان کاغذها را بیرون کردم شهر آرام و مردم راحت شدند...(صص 311-309)